¤ نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد ¤

نامه هایم را برایت ميفرستم.. نامه هایی از این سوی سرما...در دل كوهاي زاگرس ... این نامه ها هرچه که هستند سهم من اند از تو در این سوی تنهایی و تاریکی... (كپي برداري فقط با ذكر منبع: ورنه پيگرد در دادگاه الهي دارد)..¥¥¥¥¥¥

درد دل هایم تو را آزرده خواهد کرد،( و اين عمدي است)... چهره ات با طرح لبخند همیشه دلنشین تر است ... این روزها پر است از دلتنگی ها و پریشانی ها ... این روزها پر است از تپش های مداوم قلبی که دارد از پا می افتد انگار ... این روزها همه اش تنهایی ست، همه اش بارانی ست، ... آرزوها همیشه به امید می آیند و به امید می میرند... آرزوها همیشه طرح کمرنگی هستند از امیدها، از انتظارِ شدن ها ... و نویدی هستند ازتلاش ها ...عزیرم می دانی که این روزها ... با اينكه بوي بهار دارد مي آيد ولي، آروزهای من دارند رنگ پاییز می گیرند؟ امید هایم پرپر می شوند و پاهای تلاشم به رفتن سست می شوند؟ ... اما چرا این روزها همه اش زمستانی ست؟ چه شد که این روزها همه اش کابوسی ست به چشم خواب ما؟ ... این روزها دلم گرفته است، به سان آدمی که همه ی عمر در خواب بوده است... همه ی جمله ها انگار معنای دیگری داشته اند... انگار معنای دیگری دارند... همه حرف ها انگار شعارهای انتخاباتی بوده اند... حالا انگار همه اش قدرت طلبی ست... این روزها دلم می خواهد بدانم اینجا هم آیا حق گرفتنی است؟ این روزهادلم می خواهد بدانم کجای پهنای نگاهت ایستاده ام؟ ... این روزها بیشتر از هر لحظه دوستت دارم اما دلم می خواهد بدانم چرا "دوستت دارم"ها گفتنی نیست؟... دلم می خواهد بدانم این سکوت ها یعنی چه؟ ... دلم می خواهد بدانم این روزها چرا این روزهاست؟ ... و من چرا بي تو هنوز هستم.....xxxxxx...... famey-s
نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:روزهاي زجر آور,ساعت 22:11 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |


Power By: LoxBlog.Com